پایان تردیدها
تردیدهایم همه
در دهلیز خیابان های شهر،
در جدال دود مسموم و اشک
و تقابل سکوت و باتوم
گم می شوند
محو می شوند.
آرزوهایم اما،
در تنفس عصیانی فضای شهر
در صیحه ی سوزان شلاق
و رد خونین زخم ها
شکفته می شوند
سبز می شوند...
...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز
تردیدهایم همه
در دهلیز خیابان های شهر،
در جدال دود مسموم و اشک
و تقابل سکوت و باتوم
گم می شوند
محو می شوند.
آرزوهایم اما،
در تنفس عصیانی فضای شهر
در صیحه ی سوزان شلاق
و رد خونین زخم ها
شکفته می شوند
سبز می شوند...
2 نظر
بند ادب بریده ای!.پرده ی ما دریده ای !.
شحنه بترس از انکه این. کارد به استخوان رسد
تازه می فهمم تردید چیست
وقتی نفس های بریدهء وطن ام
زیر لگد های بی انصاف مردمانی از جنس خودمان
تکه تکه می شود
ارسال یک نظر
<< بازگشت