صفر تردید

...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز

جمعه، دی ۱۸، ۱۳۸۸

اتحاد

دیگر تنها نیستم
آغوش گرم تو اینک
میزبانی ام می کند
آن گاه که
خون گرم من
طرح سنگفرش را
بر خیابان های شهر
رج می زند...

5 نظر

At شنبه دی ۱۹, ۰۱:۰۱:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۸, Blogger امير said...

چه دیر است این با هم بودن.کاش قبل از خونین شدن،تنهایی تمام میشد.امااتحاد ارزش خون دادن دارد

 
At چهارشنبه بهمن ۲۸, ۱۲:۱۵:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۸, Anonymous موژان said...

باورم نمی شه که باز هم نوشتی...
و چه روزهایی که نوشتن هم چاره درد نیست

 
At سه‌شنبه اسفند ۱۱, ۰۲:۲۰:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۸, Anonymous ماه سی said...

چشمهایم را می بندم
قلم را میفشارم
آه میکشم
آه میکشم
آنقدر که
قلم گریه کند بر سنگفرش ورق

 
At پنجشنبه شهریور ۱۸, ۰۱:۰۵:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۹, Anonymous فرازمند said...

و سلام...

خواندمتان...

خوش می نگرید و زیبا می نگارید...

به روز هستم

قدمی رنجه کنید... از سر لطف...

و قلمی...نظری... از سر مهر...

 
At پنجشنبه شهریور ۲۵, ۰۸:۴۰:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۹, Anonymous mostafaanybody.blogspot.com said...

mostafaanybody.blogspot.com

 

ارسال یک نظر

<< بازگشت