صفر تردید

...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز

شنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۵

اقاقیا

خراب اکسیر رویائی توام
دیوانه ی عطرآگین خوشه های سپیدت
مسموم نفس های خاموش باد
پیچیده در میان گلبرگ های کوچک ات
ای اقاقیای عاشق...

10 نظر

At دوشنبه فروردین ۲۸, ۰۲:۵۷:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

چقدر خوب است نقطهء آغازین تمام تردید های من
که این چنین دلنشین زیبایی ها را می بینید و
مست می شوید
.
خوشحالم

 
At دوشنبه فروردین ۲۸, ۰۸:۵۸:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

شعری که وسيله بازی باشه فقط واژه شعر رو بدوش ميکشه...
اگر نوشتن حرمتهای شکسته شعور حراج کردن است...من شعورم را حراج کرده ام...
.
.
.
نوشته تون زیبا بود و رویایی

 
At دوشنبه فروردین ۲۸, ۱۱:۰۰:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

کاش تمام شروع زندگيم با اين گلبرگهاي کوچک آغاز ميشد.. و لبخند هميشگي او...

 
At دوشنبه فروردین ۲۸, ۰۲:۰۰:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

با این عطر شرمگین اقاقی ها
مثل شرم دختران در حال بلوغ....

 
At دوشنبه فروردین ۲۸, ۰۳:۱۴:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

كاش بتوان رويا را به حقيقت رساند ...

 
At دوشنبه فروردین ۲۸, ۰۹:۰۹:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Blogger آسیه said...

آخرین شکوفه ات را روی کدام شاخه ی پشیمانی داده ای ؟

 
At پنجشنبه فروردین ۳۱, ۱۲:۴۰:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

شاید سفید اخرین رنگ باشد

 
At پنجشنبه فروردین ۳۱, ۰۷:۳۳:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Blogger گون said...

من در روي سبزترين زمين و در زير آبي ترين آسمان زندگي مي كنم . افسوس كه لذت نمي برم

 
At دوشنبه اردیبهشت ۰۴, ۱۰:۵۷:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

مسموم نفس های خاموش باد

 
At دوشنبه اردیبهشت ۰۴, ۱۰:۵۸:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

می خوانم و زمزمه می کنم آنجا که شکوفه های یاس بتماشای باران نشسته اند. زیبا بود.

 

ارسال یک نظر

<< بازگشت