صفر تردید

...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز

شنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۴

شبانه

پرسه اي كوتاه است
شب
ميان هم همه ي روندگان.
جرعه اي ناگوار؛
از پس واپسين لقمه ي تلاش هاي بي انتها،
اندك زماني ذخيره ي نشخوار
ياد آور تلاش بي انجام و
آرزوهاي بي انتها.
لحظه اي كوتاه است
شب.
لحظه اي كوتاه...

15 نظر

At شنبه اسفند ۰۶, ۰۱:۳۱:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

چقدر غم؟ چقدر غمگين؟ به كجا چنين شتابان؟ گون از نسيم پرسيد. همه آرزويم همه آرزويم.
ارزوها سرانجام دارند. مي شنوي؟ نشخوار؟
يه جا شب يه جا روز ...خيلي غمگين نوشتي...و من دلم ...

 
At یکشنبه اسفند ۰۷, ۰۱:۳۰:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

چه کش می ایند این لحظه های کوتاه در ذره کوچکی از اندوه هایم/چه طولانی میشود این پرسه زدن بی سرانجام در ارزوهایم

 
At یکشنبه اسفند ۰۷, ۰۲:۲۹:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Blogger آسیه said...

وبلاگ قشنگی دارین.

 
At یکشنبه اسفند ۰۷, ۱۰:۵۱:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Blogger behrang said...

جرعه اي ناگوار
من همشه جرعه هايم ناگوار هستن قشـنگ بود

 
At یکشنبه اسفند ۰۷, ۰۳:۳۰:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

لحظه ای از پس این همه لحظه ی کوتاه .. رنگی دیگر خواهد بود .. صبر می بایدت ....

 
At یکشنبه اسفند ۰۷, ۰۸:۰۴:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

لحظه ای کوتاه ست اما چه دیر می گذرد

 
At یکشنبه اسفند ۰۷, ۰۸:۱۵:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

میان همهمه ی روندگان...

سلام
شعر هاتون رو دوست داشتم
...

ذخیره ی نشخوار روز...شب

 
At دوشنبه اسفند ۰۸, ۱۰:۵۲:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

و گاهي همين لحظات کوتاه چه عذاب آور ميشوند

 
At دوشنبه اسفند ۰۸, ۰۶:۲۹:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

هر چند کوتاه /اما/با درد که بگذرد/همیشه دیر می گذرد/...همیشه.../...دیر/

 
At سه‌شنبه اسفند ۰۹, ۰۵:۱۲:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Blogger Akram Hesaraki said...

لحظای کوتاه و دوست داشتنی

 
At سه‌شنبه اسفند ۰۹, ۰۵:۳۶:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Blogger گون said...

شب يعني زجر كودكي گلفروش از سرما و عبور انسانهايي كه مي انگارند شب لحظه اي كوتاه است .
شب يعني بيدار خوابي مردي براي امرار معاش خوانواده اي كه مي انگارند خوراك يعني نان و ماست .
و شايد شب يعني لميدن در كنار پنجره اي در اتاقي گرم، با خيالي آسوده و با اشتياق به انتظار فردا ماندن.
نمي دانم ؟

 
At چهارشنبه اسفند ۱۰, ۰۲:۳۴:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

بخواب امشب به آرامی دل تنها و پر دردم
گرفته راه خاموشی چراغ خانه سردم

 
At چهارشنبه اسفند ۱۰, ۰۹:۰۱:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

ماه می گذرد
در انتهای مدار سردش
ما مانده ایم و روز نمی آید
...
.
هیچ کس نمی داند

 
At پنجشنبه اسفند ۱۱, ۰۸:۴۶:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Blogger Bahman said...

و روز
لطحه‌ی کوتاه‌تر
که شب را به آرامش
بخوابی

 
At جمعه اسفند ۱۲, ۱۲:۲۰:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

...اینجا
...این نوشته ها
...این عکس ها
...این موسیقی
#:-S
خیالم راحت شد
....هنوزم می تونم لذت ببرم

 

ارسال یک نظر

<< بازگشت