صفر تردید

...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز

یکشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۴

مرثيه



.......چه دير
شناختم اش
...

7 نظر

At یکشنبه بهمن ۲۳, ۱۰:۱۹:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

همیشه زود دیر می شود!

 
At یکشنبه بهمن ۲۳, ۱۰:۴۹:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

نمی توانم بشناسم اش
جز حرفی کوتاه
هیچ نیست ...

 
At سه‌شنبه بهمن ۲۵, ۰۹:۴۰:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

آه ای دریغ و حسرت و نگاه ناگهان چه زود دیر میشود . . .

 
At چهارشنبه بهمن ۲۶, ۰۸:۴۷:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

هی از خودم میپرسم چرا این دیر فهمیدن ها و دیر رسیدن ها و دیر شناختنها...........چرا این دیرها تمام نمی شن

 
At پنجشنبه بهمن ۲۷, ۰۱:۰۶:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Blogger Bahman said...

که چه دیر
تلاشی بیهوده کردم
برای شناختن‌اش
...

 
At یکشنبه بهمن ۳۰, ۱۲:۴۹:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

گاه می گویم ای کاش هیچگاه نمی شناختمش.بیهوده است همه ی تلاشهامان روح خویش را در زود و دیر های این سرزمین باختم...
زیبا بود.

 
At یکشنبه بهمن ۳۰, ۰۸:۱۴:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

و من چه بيهوده پشت اين پنجره انتظار مي کشم...

 

ارسال یک نظر

<< بازگشت