صفر تردید

...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۵

امین الدوله

خنده های شادمان شکوفه هایت
میان سبز برگ های تیره ات
و اثیر گرم عطر گلبرگ هایت
مرا به دروازه ی باغ تابستان می برد
و سایبان آلاچیق های کوتاهش
که تابیده بر تار و پود آن
شاخه های نازک پیچ امین الدوله...

21 نظر

At چهارشنبه اردیبهشت ۲۷, ۰۹:۴۷:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

پس شعر کجاست؟
در کدام پیچ جا ماند؟

 
At چهارشنبه اردیبهشت ۲۷, ۱۱:۳۰:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

در پشت سفیدی برگ ها
آرام نوشته شد
...

 
At پنجشنبه اردیبهشت ۲۸, ۱۲:۲۳:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

گلباران ات زیباست.

 
At پنجشنبه اردیبهشت ۲۸, ۰۱:۵۹:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

سلام وقتی دیدم امین الدوله فکرکردم الان باعکس پادشاه های زمان قاجار روبرومیشم نمیدونم چرا؟
بله راست میگه شعرش چی شد؟!

 
At یکشنبه اردیبهشت ۳۱, ۰۹:۲۹:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

میدانستم
پشت این پرچین
پشت این باغ
که نشانمان میدهی رنگارنگ
غم بزرگی نشسته است
.....
میدانم
میدانم که پنجره های خانه مان رو به دیوار زندان است.

 
At یکشنبه اردیبهشت ۳۱, ۱۱:۵۷:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

بند کردی به گلا . نه؟

 
At یکشنبه اردیبهشت ۳۱, ۰۸:۲۴:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

سایه خنک روزهای گرم تابستان و عطر یاس های نمناک

 
At یکشنبه اردیبهشت ۳۱, ۱۱:۰۵:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

جالبه . من هم توی همین هفته از امین الدوله نوشتم

 
At یکشنبه اردیبهشت ۳۱, ۱۱:۲۳:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

عطر خنک کوچه باغ باران زده دارد اینجا...آرامم مب کند.

 
At یکشنبه اردیبهشت ۳۱, ۱۱:۵۷:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

سلام وممنون ازین فضای زیبا
هروقت میام یاد باغ ارم شیراز میافتم

 
At سه‌شنبه خرداد ۰۲, ۱۱:۵۳:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

سلام رفيق!
هزار پيچك رقصان تازه فداي يك تار مويت... اينگونه براي رقصيدن پارتنر ميگيري؟!

 
At سه‌شنبه خرداد ۰۲, ۱۱:۵۴:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

سلام رفيق!
هزار پيچك رقصان تازه فداي يك تار مويت... اينگونه براي رقصيدن پارتنر ميگيري؟!

 
At پنجشنبه خرداد ۰۴, ۰۲:۰۴:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

...چه کردی اینجارو

 
At پنجشنبه خرداد ۰۴, ۰۲:۰۸:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

...راستی
شعر درخواستی هم می گی؟
...راجع به نرگس نیمشکفته؟
؛)
:-"

 
At پنجشنبه خرداد ۰۴, ۰۲:۰۸:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

...راستی
شعر درخواستی هم می گی؟
...راجع به نرگس نیمشکفته؟
؛)
:-"

 
At پنجشنبه خرداد ۰۴, ۰۷:۴۶:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

تا پایان بهار
چیزی نمانده
باز هم بگو
از دردهایشان
و
خوشی هایشان.
در ضمن سپاس.

 
At شنبه خرداد ۰۶, ۰۷:۴۴:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

مي دوني چيزي كه برام جالبه اينكه ..تو چقدر به گلها علاقه داري

 
At جمعه خرداد ۱۲, ۱۲:۴۱:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

در همه خنده ها هم شکی است
مثل همه چیز

 
At جمعه خرداد ۱۲, ۰۱:۵۵:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

سر هر پیچ
پیچشی از عطر
یادآورد خاطره ای، نگاهی، آهی
...
عطر این یکی در ذهنم حک شده با موجی از خاطراتی، زیر پیچ های این الدوله
...
نیستی عزیز
کم پیدا شده ای

 
At یکشنبه خرداد ۱۴, ۰۸:۰۴:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

آنچه می ماند
از این رویای گرم
و عطر خاطره اش
سایه ایست
که تقدیم زمستان شب خواهد شد
به ماندگاری این فصلها امیدی نیست

نوشته ای رویایی بودو خیال انگیز موفق باشید

 
At جمعه خرداد ۱۹, ۰۵:۳۴:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

خدا کنه غیبتت از غرق شدن در شادمانه ها باشد

 

ارسال یک نظر

<< بازگشت