صفر تردید

...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۵

نسترن

بی خیال هیاهوی آهن و دود
یله داده، آسوده
غنچه های زرد نسترن
به کبود دیوار های کوچه باغ شهر
پیشبازی رهگذران را
گشوده بازوان
به تمنا
از لابلای نرده های حفاظ خانه ها...

6 نظر

At چهارشنبه اردیبهشت ۰۶, ۱۲:۳۱:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

خوشابحال نسترن ها!

 
At چهارشنبه اردیبهشت ۰۶, ۱۲:۳۱:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

خوشابحال نسترن ها!

 
At چهارشنبه اردیبهشت ۰۶, ۰۵:۵۷:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

عالی بود

 
At پنجشنبه اردیبهشت ۰۷, ۱۲:۰۰:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

سلام صفر ترديد
من كه شعر نمي گويم
نه از فراق
نه از فراغ
من
فقط
سارا را دوست دارم
سارا را . . .

 
At پنجشنبه اردیبهشت ۰۷, ۰۱:۵۰:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

کمي آرامش و لبخند چقدر مي چسبددر اين هوا

 
At جمعه اردیبهشت ۰۸, ۱۲:۵۴:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

بوی بهار این جا را برداشته است مهربان
خوب است
بسیار خوب
...

 

ارسال یک نظر

<< بازگشت