براي واژگان بي زمانند
پنجره ها را برای سلام دادن باز نکردند "
باز کردند تا نگاههای کنجکاوشان در بن بست های خانه اسیر نماند"
و پنجره؛
كه عقده ي دلش،
به بهانه اي چنين
باز شد...
...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز
پنجره ها را برای سلام دادن باز نکردند "
باز کردند تا نگاههای کنجکاوشان در بن بست های خانه اسیر نماند"
و پنجره؛
كه عقده ي دلش،
به بهانه اي چنين
باز شد...
5 نظر
پنجره ها از برای آنند که تو آنرا با شادی بگشایی و آفتاب و باران را مهمان خانه ات کنی . . . شاد باشی
پنجره ها را باز نكردند براي تنفس هواي تازه و مطبوع باز كردند تا در پيوست لحظه هاي تنهايي غرق شوند....و بغض كه بي ترديد در يك لحظه متولد شد !!!
بسيار از لطفتون سپاسگدارم ....:)
یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه چاهی
درانتهای خودبه قلب زمین میرسد
وبازمیشودبسوی وسعت این مهربانی مکررآبی رنگ
یک پنجره که دستهای کوچک تنهایی را
ازبخشش شبانه عطرستاره های کریم
سرشارمی کند
ومی شود ازآنجا
خورشید رابه غربت گلهای شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست
نقطهء آغازین تمام تردیدهای من!...نمیدانم بار چندم است که می آیم...اما هر بار پا به وادیت می گذارم و تمجید به حقت از این نوشته ها را می بینم دلم نمی خواهد چیزی بگویم...یا بهتر بگویم...قلمم برای نوشتن قد نمیدهد...پس این بار به سادگی روزهای پاک بهاری تنها می نویسم...که نوشته هایش بسیار زیباست...و انسان در وادیش چه دلش تنگ می شود برایش نظری بگذارد!!!...دیدش وسیع و زیباست...آسمانی باشید...همه تان!
ارسال یک نظر
<< بازگشت