...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز
posted by doubtzero @ ۸:۱۳ قبلازظهر >6 comments
و تو که با نگاهی مهربان گوش سپردی به سخن دل !!! . . . شاد باشی
و تو که در انتهای صمیمت حزنروبه روی منخیره به چشمانملبخندم را به اوج می رساندیولی ای دوستچقدر دور است این راهچقدر دیر استچقدر...
يکبار نوشته ام کاش هيچوقت خاطره نشوي.. ولي عاقبت به خاطره ها پيوستي..!
اين دو خطِ آخر!!...
خوشحالم که خوانده می شوی مهربان!آسمانی باشی!
وباران که بوی خیس درختان راباخود داشت وماکه ازهجوم کلامهای مهربانی به سادگی کودکیهایمانمی خندیدیم
ارسال یک نظر
<< بازگشت
مشاهده نمایه کامل من
براي بارانه ها
يراي من وتنهائي
براي خزه
براي آن خط سوم منم
براي صفر مطلق
باران
براي مداد شمعي
براي برگ هاي سپيد دفتر من
براي چيزي ميان دو فريم
بهارانه
6 نظر
و تو که با نگاهی مهربان گوش سپردی به سخن دل !!! . . . شاد باشی
و تو که در انتهای صمیمت حزن
روبه روی من
خیره به چشمانم
لبخندم را به اوج می رساندی
ولی ای دوست
چقدر دور است این راه
چقدر دیر است
چقدر
...
يکبار نوشته ام کاش هيچوقت خاطره نشوي.. ولي عاقبت به خاطره ها پيوستي..!
اين دو خطِ آخر!!...
خوشحالم که خوانده می شوی مهربان!
آسمانی باشی!
وباران که بوی خیس درختان راباخود داشت وماکه ازهجوم کلامهای مهربانی به سادگی کودکیهایمان
می خندیدیم
ارسال یک نظر
<< بازگشت