صفر تردید

...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز

یکشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۴

براي مداد شمعي

"به ياد مياوريد عرياني كلامم را كه چگونه در شتاب ثانيه ها ناگهان تسليم حضور دستهايتان، شرم را ميگريستند؟"

تمام خاطراتم را؛
همه ي جغرافياي حافظه ام را
در آتش فراموشي مي سپارم
و خاكسترش را،
بر باد مي دهم،
همه تن دست مي شوم؛
تا دوباره
در حضور گس و نمناك شرم،
بر برهنگي واژگان گره خورده به پود زمان
پروازي بي بديل را
تجربه كنم.

4 نظر

At یکشنبه اردیبهشت ۰۴, ۱۰:۳۸:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

تمام حادثه يك توده هيمه بود و شرر وآنچه ماند زمن خاك بود و خاكستر//بدل به دود شد آنهم كه بود در ذهنم از آن تناور پرميوه سبز بازار//وزان پرنده آبي كه آشيانش را گرفته بود دو دستم -دو ساقه ام - در بر // از آن حروف درخشان كه بر زمرد من شعاع سوزني صبح مينگاشت به زرز // بدل به دود شد آري هر آنچجه بود به جا از آن درخت كه من بودم -آن من ديگر // و آنچه خاطره آخرين من بوده است :همه كشاكش اره همه نهيب تبر



نه هيچ مينگرم ديگرو نه ميشنوم
نه بر گلم نظري هست و نز پرنده خبر
مرا به گردش تقويم و راز فصل چه كار؟كه نز خزان خطرم هست و نز بهار ثمر....

زنده ياد منزوي

 
At یکشنبه اردیبهشت ۰۴, ۰۳:۴۴:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

Chetor taa haalaa toro nadide budam?!! kheili injaa ro dust daaram!
kheili ziaaaad!
(bebakhshid injaa fonte Farsi dar dastras nist)

 
At یکشنبه اردیبهشت ۰۴, ۰۳:۴۵:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

yaadam raft :)
mpoorta budam!

 
At یکشنبه اردیبهشت ۰۴, ۰۴:۳۶:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

و در انتهای بودنت
دستانت را
بر قلبم خواهم نهاد
و با آن ها خواهم گریست
چرا که معنی محبت را زمزمه می کنند
آسمانی باشید

 

ارسال یک نظر

<< بازگشت