...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز
posted by doubtzero @ ۱:۱۴ بعدازظهر >2 comments
آن چنان سبز می کنند و سبز می شوندکه به خدای همیشه در آسمانم می پیوندندخدا در آغوششان می گیردو اشک می شود و از چشمانش می بارمتا دیگر بارتو از زمین خدا سبز شویاما تنها به یاد بسپاربودنت را به باور رسانی!آسمانی باشی!
چرا همه غزل از باران می سازند ومن از باران نشانی ندارم؟!...آسمانی باشی
ارسال یک نظر
<< بازگشت
مشاهده نمایه کامل من
براي مداد شمعي
براي برگ هاي سپيد دفتر من
براي چيزي ميان دو فريم
بهارانه
براي واژگان بي زمانند
براي آسمان خدا
برای قلم پرها
براي بارانه ها
براي من و تنهائي
براي مداد سفيد
2 نظر
آن چنان سبز می کنند و سبز می شوند
که به خدای همیشه در آسمانم می پیوندند
خدا در آغوششان می گیرد
و اشک می شود و از چشمانش می بارم
تا دیگر بار
تو از زمین خدا سبز شوی
اما تنها به یاد بسپار
بودنت را به باور رسانی!
آسمانی باشی
!
چرا همه غزل از باران می سازند و
من از باران نشانی ندارم؟!
.
.
.
آسمانی باشی
ارسال یک نظر
<< بازگشت