صفر تردید

...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز

چهارشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۵

تابستان

معجزه ئی نديده ام
در فصلی چنين كسالت بار
نه غوغای توفان سرگردانی
نه بازیگری های ابرهای غران
...
خميازه های گرم آسمان
بر بستر تفتيده ی زمين
و انتظار خامش درختان
به انتظار آن روز
كه سبكبار
در نسيم خنک پائيز
گيسوان پريشان كنند
...
نه،
معجزه ئی نديده ام.

23 نظر

At چهارشنبه تیر ۰۷, ۰۹:۴۳:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

معجزه که ندیدم هیچ.. فرشته ای هم نبود.. از آسمان..

 
At چهارشنبه تیر ۰۷, ۰۹:۴۶:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

پاييز كه بيايد
معجزه ها جان ميگيرند
آن روز دور نيست
اما
گذر از چنين دياري
شرط ديدن رنگهاي پاييز است.
....
............
پاييز آسان به دست نمي آيد.

 
At پنجشنبه تیر ۰۸, ۰۱:۵۱:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

حرف ابلهانه ایست
اما
تابستان را به سرمای سوزان زمستان ترجیع می دهم
.
آسمان ات بهاری
رنگ معجزه ات پاییزی ...!

 
At پنجشنبه تیر ۰۸, ۰۵:۳۵:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

پیامبری نمانده بود !

 
At پنجشنبه تیر ۰۸, ۰۶:۰۰:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

براستی که هیچ نمانده است از این تابستان... نه چیزی ازشادیهای تعطیلی های بی پایان کودکانه اش مانده و نه فصل بازیهای شیرینش در زیر نور سوزان خورشیدش... هیچ نمانده است از آن تابستان... اما شاید تابستان تابستان است... این ما هستیم که از ما هیچ نمانده است... گویی شبحی از تابستان در ماست اما رو به فراموشی... شاید فردا نوبت به همین پاییز باشد...


توصیف گرمای تابستان و یاس راوی تلخ اما دلنشین بود... موفق باشید

 
At پنجشنبه تیر ۰۸, ۰۷:۳۴:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

تعبير خيلي قوي ايي بود

 
At پنجشنبه تیر ۰۸, ۱۱:۱۰:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

غروب‌های تابستان همیشه دل‌تنگی‌های مرا هاشور می‌زند و می‌رود. انگار کن آن سوی خورشید یکی دل‌تنگی‌های مرا انتظار می‌کشد. من اما به انتظار پاییز های نیامده‌ام. خاطراتم را پرت کرده‌ام میان برگ‌های کف خیابان و خودم این‌جا میان رخوتی که گرمای تابستان کش‌دارش می‌کند گم شده‌ام.

 
At جمعه تیر ۰۹, ۱۲:۲۷:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

معجزه خود مائیم ...تردید نکن...چه گرم باشد چه سرد چه پائیز چه زمستان...پیدا...شو...تو خود معجزه ای....

 
At شنبه تیر ۱۰, ۰۱:۲۹:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

کش می آید این روزها
کاش ورق بخوریم.
راستی سلام

 
At شنبه تیر ۱۰, ۰۴:۰۴:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

فصل معجزه...

 
At یکشنبه تیر ۱۱, ۰۵:۲۷:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

معجزه ای بس شگفت بود
بارون دی شب
بارون دی شب
بارون دی شب.

 
At دوشنبه تیر ۱۲, ۱۲:۲۰:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

معجزه دیشب و دیروز اتفاق افتاد و من باز هم با انتظار معجزه رنگین زندگی هستم .طلوع زرین خورشید هر روز معجزه است باور کن
وقت دلتنگی غروب به سرخی افق بنگر تا آنرا باور کنی

 
At سه‌شنبه تیر ۱۳, ۰۱:۵۰:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

معجزه مائیم که در این کسالت به خمیازه های آسمان چشم دوخته ایم با دستهای قفل شده زیر سر رو به همه سکوت

 
At سه‌شنبه تیر ۱۳, ۰۳:۳۸:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

mojezeie nadide am / dar hich fasli az in chahar / hatta aangah ke baran mibarad / ... /mojezeha khofte and/aangoone ke hamishe

 
At سه‌شنبه تیر ۱۳, ۰۹:۴۴:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

دگر كار نيز از معجزه گذشته است
اينانند
پيامبران دروغين
كه هر نفسي كه مي كشند
معجزه نامند
و آنچه كه وحي خواهد شد
دگر گم مي شود
بي آنكه پيامبري راستين
آن رالوح زندگي ما كند

 
At چهارشنبه تیر ۱۴, ۰۲:۰۲:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

فصل معجزه در دل بنفشه یخ زد وقتی که بهار سرگردان کوههای یخزده بود.

 
At پنجشنبه تیر ۱۵, ۰۴:۴۷:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

کودکانه کوچه های سادگی را به انتظار معجزه طی میکنیم
کودکانه ها در بزرگی معجزه اند

 
At جمعه تیر ۱۶, ۰۲:۱۴:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

akh ke man hamishe donbale oon mojezam....va darigh!

 
At شنبه تیر ۱۷, ۰۳:۴۷:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

!معجزه؟
پس ان دو گيلاس سرخ همزاد که فروغ می گفت ...

 
At سه‌شنبه تیر ۲۰, ۰۳:۳۲:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

بابت لطفت بخاطر لينك ممنونتم

 
At جمعه تیر ۲۳, ۰۹:۱۳:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

مطلب قبلی خیلی قشنگ بود ...تو یه چیزی می جوی من یه چیزی دیگه ...اما هردمون داریم یه جا می ریم

 
At یکشنبه تیر ۲۵, ۰۷:۲۶:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

شعرت من رو به یاد م آزاد انداخت ... اونجا که میگه : من از آسمان سخت نومیدم , ای دوست ... نومید نومید ... میدانی ؟ اینجا نباریده - دیریست - باران , نتابیده خورشید ... شعرت زیبا بود

 
At دوشنبه مرداد ۰۲, ۰۴:۱۲:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

Especially I like the first site. But other links are informative too, if you are interested check all those links.http://google-machine.info/1028.html and http://google-index.info/2159.html

 

ارسال یک نظر

<< بازگشت