معجزه ئی نديده ام در فصلی چنين كسالت بار نه غوغای توفان سرگردانی نه بازیگری های ابرهای غران ... خميازه های گرم آسمان بر بستر تفتيده ی زمين و انتظار خامش درختان به انتظار آن روز كه سبكبار در نسيم خنک پائيز گيسوان پريشان كنند ... نه، معجزه ئی نديده ام.
براستی که هیچ نمانده است از این تابستان... نه چیزی ازشادیهای تعطیلی های بی پایان کودکانه اش مانده و نه فصل بازیهای شیرینش در زیر نور سوزان خورشیدش... هیچ نمانده است از آن تابستان... اما شاید تابستان تابستان است... این ما هستیم که از ما هیچ نمانده است... گویی شبحی از تابستان در ماست اما رو به فراموشی... شاید فردا نوبت به همین پاییز باشد...
توصیف گرمای تابستان و یاس راوی تلخ اما دلنشین بود... موفق باشید
غروبهای تابستان همیشه دلتنگیهای مرا هاشور میزند و میرود. انگار کن آن سوی خورشید یکی دلتنگیهای مرا انتظار میکشد. من اما به انتظار پاییز های نیامدهام. خاطراتم را پرت کردهام میان برگهای کف خیابان و خودم اینجا میان رخوتی که گرمای تابستان کشدارش میکند گم شدهام.
معجزه دیشب و دیروز اتفاق افتاد و من باز هم با انتظار معجزه رنگین زندگی هستم .طلوع زرین خورشید هر روز معجزه است باور کن وقت دلتنگی غروب به سرخی افق بنگر تا آنرا باور کنی
دگر كار نيز از معجزه گذشته است اينانند پيامبران دروغين كه هر نفسي كه مي كشند معجزه نامند و آنچه كه وحي خواهد شد دگر گم مي شود بي آنكه پيامبري راستين آن رالوح زندگي ما كند
شعرت من رو به یاد م آزاد انداخت ... اونجا که میگه : من از آسمان سخت نومیدم , ای دوست ... نومید نومید ... میدانی ؟ اینجا نباریده - دیریست - باران , نتابیده خورشید ... شعرت زیبا بود
23 نظر
معجزه که ندیدم هیچ.. فرشته ای هم نبود.. از آسمان..
پاييز كه بيايد
معجزه ها جان ميگيرند
آن روز دور نيست
اما
گذر از چنين دياري
شرط ديدن رنگهاي پاييز است.
....
............
پاييز آسان به دست نمي آيد.
حرف ابلهانه ایست
اما
تابستان را به سرمای سوزان زمستان ترجیع می دهم
.
آسمان ات بهاری
رنگ معجزه ات پاییزی ...!
پیامبری نمانده بود !
براستی که هیچ نمانده است از این تابستان... نه چیزی ازشادیهای تعطیلی های بی پایان کودکانه اش مانده و نه فصل بازیهای شیرینش در زیر نور سوزان خورشیدش... هیچ نمانده است از آن تابستان... اما شاید تابستان تابستان است... این ما هستیم که از ما هیچ نمانده است... گویی شبحی از تابستان در ماست اما رو به فراموشی... شاید فردا نوبت به همین پاییز باشد...
توصیف گرمای تابستان و یاس راوی تلخ اما دلنشین بود... موفق باشید
تعبير خيلي قوي ايي بود
غروبهای تابستان همیشه دلتنگیهای مرا هاشور میزند و میرود. انگار کن آن سوی خورشید یکی دلتنگیهای مرا انتظار میکشد. من اما به انتظار پاییز های نیامدهام. خاطراتم را پرت کردهام میان برگهای کف خیابان و خودم اینجا میان رخوتی که گرمای تابستان کشدارش میکند گم شدهام.
معجزه خود مائیم ...تردید نکن...چه گرم باشد چه سرد چه پائیز چه زمستان...پیدا...شو...تو خود معجزه ای....
کش می آید این روزها
کاش ورق بخوریم.
راستی سلام
فصل معجزه...
معجزه ای بس شگفت بود
بارون دی شب
بارون دی شب
بارون دی شب.
معجزه دیشب و دیروز اتفاق افتاد و من باز هم با انتظار معجزه رنگین زندگی هستم .طلوع زرین خورشید هر روز معجزه است باور کن
وقت دلتنگی غروب به سرخی افق بنگر تا آنرا باور کنی
معجزه مائیم که در این کسالت به خمیازه های آسمان چشم دوخته ایم با دستهای قفل شده زیر سر رو به همه سکوت
mojezeie nadide am / dar hich fasli az in chahar / hatta aangah ke baran mibarad / ... /mojezeha khofte and/aangoone ke hamishe
دگر كار نيز از معجزه گذشته است
اينانند
پيامبران دروغين
كه هر نفسي كه مي كشند
معجزه نامند
و آنچه كه وحي خواهد شد
دگر گم مي شود
بي آنكه پيامبري راستين
آن رالوح زندگي ما كند
فصل معجزه در دل بنفشه یخ زد وقتی که بهار سرگردان کوههای یخزده بود.
کودکانه کوچه های سادگی را به انتظار معجزه طی میکنیم
کودکانه ها در بزرگی معجزه اند
akh ke man hamishe donbale oon mojezam....va darigh!
!معجزه؟
پس ان دو گيلاس سرخ همزاد که فروغ می گفت ...
بابت لطفت بخاطر لينك ممنونتم
مطلب قبلی خیلی قشنگ بود ...تو یه چیزی می جوی من یه چیزی دیگه ...اما هردمون داریم یه جا می ریم
شعرت من رو به یاد م آزاد انداخت ... اونجا که میگه : من از آسمان سخت نومیدم , ای دوست ... نومید نومید ... میدانی ؟ اینجا نباریده - دیریست - باران , نتابیده خورشید ... شعرت زیبا بود
Especially I like the first site. But other links are informative too, if you are interested check all those links.http://google-machine.info/1028.html and http://google-index.info/2159.html
ارسال یک نظر
<< بازگشت