...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز
هیچ کسبرای زنجره ی تنهادر بوستان کوچکافسوس نخوردکه با صدای پروانه ی اتومبیل کهنهعشق بازی می کرد...
posted by doubtzero @ ۱۱:۳۴ بعدازظهر >21 comments
زیبا بود
هيچ کس براي نبودنها و بودنها افسوس نخواهدخورد...
اتومبیل که خاموش شدتازه افسوس ها شروع شدافسوس زنجره.
بي خيالي هم خوش خياليست
هیچ کس هیچ چیز را به یاد نمی اوردافسوس هم نمی خورد...افسوس!
hich kas baraye digari afsoos nemikhorad! vaghean afsoos!
پی درد دل های خودمان بودیم مردکه با هیچعشق بازی می کردیمبی هیچ صدایی...
کلام ت زیباست
افسوسشافسونگر صدا بود
man ghol midaham dar khateram bemanad .
to laghal havaset behesh boode :)
خب مهم نیست .. مگه چه اشکالی داره ؟ اونم یکی مث بقیه ی آدمها . نه ؟
آره هیچ کس افسوس نخورد
کسی به فکر گلها نیست/کسی به فکر ماهی ها نیست/کسی نمی خواهد باور کند/که باغچه دارد می میرد/که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است/و ذهن باغچه دارد آرام آرام/از خاطرات سبز تهی می شود ...
كدام دختر است/ كه باباد شو مي كند ؟
هیچکس؟؟؟؟
کسی دلش برای پروانه های مصلوب هم نمی سوزد ..چه رسد به آهنی ها !
نگاه دو نویسه آخر کاملا متفاوت از بقیه بسیار عالی است و شاید خوب باشد که برایشان پرونده جدایی بسازید
تن ها ...
آسمان آبي من... مدتي که تيره گشته...
چه افسوسی؟دنیا پر از زنجره های کوچولو و پر از بوستان های تاریک و آسمان های دود زده است.افسوس هر کس به سراچه ی خودش نزدیک تر است .
ارسال یک نظر
<< بازگشت
درباره من نام: doubtzero مکان: tehran, tehran, Iran مشاهده نمایه کامل من
مشاهده نمایه کامل من
ناشتائی
تابستان
بيست و دوم خرداد
امین الدوله
ياس زرد
بنفشه
بهار نارنج
نسترن
اقاقیا
یاس بنفش
21 نظر
زیبا بود
هيچ کس براي نبودنها و بودنها افسوس نخواهدخورد...
اتومبیل که خاموش شد
تازه افسوس ها شروع شد
افسوس زنجره.
بي خيالي هم خوش خياليست
هیچ کس هیچ چیز را به یاد نمی اورد
افسوس هم نمی خورد
...
افسوس!
hich kas baraye digari afsoos nemikhorad! vaghean afsoos!
پی درد دل های خودمان بودیم مرد
که با هیچ
عشق بازی می کردیم
بی هیچ صدایی
.
.
.
کلام ت زیباست
افسوسش
افسونگر صدا بود
man ghol midaham dar khateram bemanad .
to laghal havaset behesh boode :)
خب مهم نیست .. مگه چه اشکالی داره ؟ اونم یکی مث بقیه ی آدمها . نه ؟
آره هیچ کس افسوس نخورد
کسی به فکر گلها نیست/کسی به فکر ماهی ها نیست/کسی نمی خواهد باور کند/که باغچه دارد می میرد/که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است/و ذهن باغچه دارد آرام آرام/از خاطرات سبز تهی می شود ...
كدام دختر است/ كه باباد شو مي كند ؟
هیچکس؟؟؟؟
کسی دلش برای پروانه های مصلوب هم نمی سوزد ..چه رسد به آهنی ها !
نگاه دو نویسه آخر کاملا متفاوت از بقیه بسیار عالی است و شاید خوب باشد که برایشان پرونده جدایی بسازید
تن ها ...
آسمان آبي من... مدتي که تيره گشته...
چه افسوسی؟
دنیا پر از زنجره های کوچولو
و پر از بوستان های تاریک
و آسمان های دود زده است.
افسوس هر کس به سراچه ی خودش نزدیک تر است .
ارسال یک نظر
<< بازگشت