...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز
هر بامداد را؛مي گذرانم،با اميد لبخندي بر لبانتو هر غروب بازگشت رادر غروب همه ي اميدهايمو در بستر تنهائيمنظاره مي كنم.
posted by doubtzero @ ۱۱:۵۱ قبلازظهر >7 comments
شیرین ترین روزها زمانیست که به انتظار تو چشم بر افق می دوزم تا از پس اولین پیچ سایه قامتت قلبم را به لرزه در آورد !!! . . . شاد باشی
من تنها و یک نیمکت خالی....باران و آغوش باز خاطرات تهی از بودن
درخت کاج باران خورده .. و تو که....خیلی به دلم نشست خیلی....
و مي گذرم از همه اين تنهايي ها..
...آسمانی باشی
شعر زيبايي بود ...
گذرانگذرانو باز هم گذارننبودنتبر همه تردیدهایم می افزایدغزل تازه ای بنویس!
ارسال یک نظر
<< بازگشت
درباره من نام: doubtzero مکان: tehran, tehran, Iran مشاهده نمایه کامل من
مشاهده نمایه کامل من
خاطره
براي بارانه ها
يراي من وتنهائي
براي خزه
براي آن خط سوم منم
براي صفر مطلق
باران
براي مداد شمعي
براي برگ هاي سپيد دفتر من
براي چيزي ميان دو فريم
7 نظر
شیرین ترین روزها زمانیست که به انتظار تو چشم بر افق می دوزم تا از پس اولین پیچ سایه قامتت قلبم را به لرزه در آورد !!! . . . شاد باشی
من تنها و یک نیمکت خالی....باران و آغوش باز خاطرات تهی از بودن
درخت کاج باران خورده .. و تو که....خیلی به دلم نشست خیلی....
و مي گذرم از همه اين تنهايي ها..
.
.
.
آسمانی باشی
شعر زيبايي بود ...
گذران
گذران
و باز هم گذارن
نبودنت
بر همه تردیدهایم می افزاید
غزل تازه ای بنویس!
ارسال یک نظر
<< بازگشت