گذران
هر بامداد را؛
مي گذرانم،
با اميد لبخندي بر لبانت
و هر غروب بازگشت را
در غروب همه ي اميدهايم
و در بستر تنهائيم
نظاره مي كنم.
با اميد لبخندي بر لبانت
و هر غروب بازگشت را
در غروب همه ي اميدهايم
و در بستر تنهائيم
نظاره مي كنم.

...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز
7 نظر
شیرین ترین روزها زمانیست که به انتظار تو چشم بر افق می دوزم تا از پس اولین پیچ سایه قامتت قلبم را به لرزه در آورد !!! . . . شاد باشی
من تنها و یک نیمکت خالی....باران و آغوش باز خاطرات تهی از بودن
درخت کاج باران خورده .. و تو که....خیلی به دلم نشست خیلی....
و مي گذرم از همه اين تنهايي ها..
.
.
.
آسمانی باشی
شعر زيبايي بود ...
گذران
گذران
و باز هم گذارن
نبودنت
بر همه تردیدهایم می افزاید
غزل تازه ای بنویس!
ارسال یک نظر
<< بازگشت