صفر تردید

...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز

یکشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۴

گذران

هر بامداد را؛
مي گذرانم،
با اميد لبخندي بر لبانت
و هر غروب بازگشت را
در غروب همه ي اميدهايم
و در بستر تنهائيم
نظاره مي كنم.

7 نظر

At یکشنبه خرداد ۰۱, ۰۱:۵۴:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

شیرین ترین روزها زمانیست که به انتظار تو چشم بر افق می دوزم تا از پس اولین پیچ سایه قامتت قلبم را به لرزه در آورد !!! . . . شاد باشی

 
At دوشنبه خرداد ۰۲, ۱۰:۰۴:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

من تنها و یک نیمکت خالی....باران و آغوش باز خاطرات تهی از بودن

 
At دوشنبه خرداد ۰۲, ۱۰:۰۶:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

درخت کاج باران خورده .. و تو که....خیلی به دلم نشست خیلی....

 
At دوشنبه خرداد ۰۲, ۱۱:۵۷:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

و مي گذرم از همه اين تنهايي ها..

 
At دوشنبه خرداد ۰۲, ۰۳:۲۹:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

.
.
.
آسمانی باشی

 
At یکشنبه خرداد ۰۸, ۰۱:۳۸:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

شعر زيبايي بود ...

 
At چهارشنبه خرداد ۱۱, ۱۱:۵۰:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

گذران
گذران
و باز هم گذارن
نبودنت
بر همه تردیدهایم می افزاید
غزل تازه ای بنویس!

 

ارسال یک نظر

<< بازگشت