قطره ي اشكي سپيد، -چون واژه اي زلال - چكيد بر دفتري سپيد، غرق شد گم شد هضم شد ميان زلالي يكدست دفتر. سپيد ماند و زلال؛ حرف هاي دل قطره، سپيدي يكدست دفتر.
من و تو تو و من چشم در چشم هم لحظه ها را تشييع ميكنيم و مويه ها در دل برپا ميكنيم تا شايد روز ي روزگاري نه دور... نه دراز به حسرت خاطره ها را جستجو كنيم نميدانم ، نميدانم اين واژه ها گريستن را از كه آموخته اند از كدامين چشم از كدامين نگاه از كدامين شعر
6 نظر
همیشه پیش آن جمله های بلند یک فعلی پیچیده با احساس کم می آورم!
همیشه کم می آورم
همیشه می خوانم و سکوت می کنم
.
.
.
سکوت می کنم!
...مدتها بود نشده بود بیام اینجا
و چه خوب و چه خوشحال کننده که ...بالاخره وقت کردم و
عالی.. عالی... یه حس فوق العاده
من و تو
تو و من
چشم در چشم هم
لحظه ها را
تشييع ميكنيم
و مويه ها در دل
برپا ميكنيم
تا شايد
روز ي روزگاري
نه دور... نه دراز
به حسرت
خاطره ها را جستجو كنيم
نميدانم ، نميدانم
اين واژه ها گريستن را
از كه آموخته اند
از كدامين چشم
از كدامين
نگاه
از كدامين
شعر
ديگر نه قطرهخ اشكي و نه واژه اي كه شبيه اشكهاي ديگر نا آمده من ... ديگر هيچ ..دلم عجيب گرفته است باور نميكنيد؟
doost tar daram daftaram siah bashado ashkam sepid.
و من خودم را در سپيدي اين کاغذهاي مدفون خواهم کرد
ارسال یک نظر
<< بازگشت