صفر تردید

...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز

چهارشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۴

حريق

نازك شعله اي ولرم،
كه هرم نوازش گرش
چابكي انگشتان يخزده مان را
باز دهد.

اينك اما؛
تهاجم بي رحم حريقي مخوف
به لحظه اي
خانه ام را خاكستر مي كند.
...
و اين سرماي لعنتي ...

5 نظر

At چهارشنبه تیر ۰۱, ۰۹:۱۷:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

دیگه کامنت هایی رو که برات می گذارم دوست ندارم...
پس فعلا فقط سکوت می کنم
آسمانی باشی

 
At پنجشنبه تیر ۰۲, ۰۹:۵۹:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

دلم آتيش ميخواد....

 
At پنجشنبه تیر ۰۲, ۰۲:۵۰:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Blogger شبح said...

اين تصوير هولناک از دل آتش گرفته‌ی ماست ور نه اين باغ و جنگل هنوز بی آتش و دود نبوده است.

 
At پنجشنبه تیر ۰۲, ۰۷:۱۷:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

سلام خيلي وقت بود ساكت بودم ..اما خوندن اين شعرتون يه حس خاصي بهم داد ..قشنگ بود ....يه جور خاصي قشنگ بود

 
At دوشنبه تیر ۰۶, ۱۲:۰۱:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

خانه هم آتش گرفته است آتشی بی رحم
من به هرسومی دوم گریان
ازاین بیداد میکنم فریاد ای فریاد
خفته اند این مهربان همسایگانم شاد دربستر
صبح ازمن مانده برجامشت خاکستر
سوزدم این آتش بیداد گربنیاد
میکنم فریاد ای فریاد ای فریاد
اخوان ثالث

 

ارسال یک نظر

<< بازگشت