صفر تردید

...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز

دوشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۴

خاطره


مجالي به هنگام است
نسيم سرد پائيز
بر غمزه هاي رنگ رنگ انار بنان،
در كوچه باغ هاي كودكي ام.
...
نگاه من
هنوز
به دانه ي اناريست
كه لغزيد
از ميان انگشتان كودكيم،
و گم شد
لابلاي پرزهاي فرش پائيز؛
- سرخ و زرد و اخرائي -.

4 نظر

At دوشنبه آبان ۱۶, ۰۱:۱۳:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

راه رفتن روي برگهاي پاييز چنان لذتي دارد که گويا خدا برايم بهترين فصل را هديه کرده است..

 
At سه‌شنبه آبان ۱۷, ۰۲:۳۴:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

نگاه ام مانده بود هنوز
روی تک دانهء انار گم شده ام
کفشی آمد
میان پرز ها
پرخون اش کرد
خون به صورت ام پاشید
بیدار شدم!
.
.
شما نقاشی می کشید؟

 
At سه‌شنبه آبان ۱۷, ۰۴:۵۸:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

...فوق العاده بود ...فوق العاده

 
At جمعه آبان ۲۰, ۱۲:۰۲:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

و گم شد

 

ارسال یک نظر

<< بازگشت