...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز
posted by doubtzero @ ۱۰:۲۵ قبلازظهر >4 comments
راه رفتن روي برگهاي پاييز چنان لذتي دارد که گويا خدا برايم بهترين فصل را هديه کرده است..
نگاه ام مانده بود هنوزروی تک دانهء انار گم شده امکفشی آمدمیان پرز هاپرخون اش کردخون به صورت ام پاشیدبیدار شدم!..شما نقاشی می کشید؟
...فوق العاده بود ...فوق العاده
و گم شد
ارسال یک نظر
<< بازگشت
مشاهده نمایه کامل من
نوستالژي
تو نيستي
شبانه
مهتاب
مرثيه
تابستان
غروب
غروب خونين
4 نظر
راه رفتن روي برگهاي پاييز چنان لذتي دارد که گويا خدا برايم بهترين فصل را هديه کرده است..
نگاه ام مانده بود هنوز
روی تک دانهء انار گم شده ام
کفشی آمد
میان پرز ها
پرخون اش کرد
خون به صورت ام پاشید
بیدار شدم!
.
.
شما نقاشی می کشید؟
...فوق العاده بود ...فوق العاده
و گم شد
ارسال یک نظر
<< بازگشت