صفر تردید

...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز

دوشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۴

براي او كه ...



"به ياد مياوريد عرياني كلامم را كه چگونه در شتاب ثانيه ها ناگهان تسليم حضور دستهايتان، شرم را ميگريستند؟"

* * *
تمام خاطراتم را؛
همه ي جغرافياي حافظه ام را
در آتش فراموشي مي سپارم
و خاكسترش را،
بر باد مي دهم،
همه تن دست مي شوم؛
تا دوباره
در حضور گس و نمناك شرم،
بر برهنگي واژگان گره خورده به پود زمان
پروازي بي بديل را
تجربه كنم.
.
.
.

7 نظر

At دوشنبه آذر ۲۱, ۱۱:۳۹:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

سلام...يه لحظه دلم براي مدادشمعي تنگ شد

 
At سه‌شنبه آذر ۲۲, ۱۲:۱۱:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

ممنون

 
At سه‌شنبه آذر ۲۲, ۰۲:۲۶:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

من هم!
قدیس وار
گرداگرد حریم رویا هایت
خواهم گشت
نیستی
دل ام برای شمعی که احساس را شعله ور می کرد
تنگ شده است

 
At سه‌شنبه آذر ۲۲, ۰۹:۱۶:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

خاطره ها آدم را به گذشته هاي دور دست مي برد..

 
At جمعه آذر ۲۵, ۰۷:۲۹:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Blogger سنگ صبور said...

دستی که پر پرواز نداشته‌باشد آدم را تا عمق خاک سقوط می‌دهد.

 
At جمعه آذر ۲۵, ۰۷:۲۹:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Blogger سنگ صبور said...

دستی که پر پرواز نداشته‌باشد آدم را تا عمق خاک سقوط می‌دهد.

 
At پنجشنبه دی ۰۱, ۱۰:۱۸:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

و من فكر ميكنم اما نه با صداي بلند كه ياد گرفتنه باشم كه ساكت كه باشم و راحت تر بتوانم بودننم را و همه ي جغرافياي حافظه ام را
در آتش فراموشي بسپارم و بروم دست كم چند شمع بلند قدي سپيد براي آمرزش خودم روشن كنم ....

 

ارسال یک نظر

<< بازگشت