صفر تردید

...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز

سه‌شنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۴

تو نيستي

تو نيستي
كه ببيني
درختان سبز شهرمان
طراوت رنگ هايشان را
به هجوم نارنجي پائيز
واداده اند
...

6 نظر

At سه‌شنبه مهر ۲۶, ۰۴:۴۲:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

باش
تا رنگ رنگ برگ های پاییزی را
در چرخش انگشتان ات
معنا بخشم!
باش
تا کمی قدم بزنیم!
تا برایت بگویم
در هر زوزهء پاییز
چه ترانهء دلنشینی پنهان شده است
.
.

.
آسمانی باشی

 
At چهارشنبه مهر ۲۷, ۰۹:۲۷:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

نیستی تا ببینی سردی پاییز چگونه سبزی و طراوت بهار را دزدیده است !!!
کاش بودی , کاش میدیدی!!!

 
At چهارشنبه مهر ۲۷, ۰۲:۴۲:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

تو نيستي تا ببيني در اين شبهاي بلند پاييز سرما چطور در تنم مي پيچد

 
At چهارشنبه مهر ۲۷, ۰۸:۴۵:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

ونبودنت پاييزديگري ست براي من

 
At جمعه مهر ۲۹, ۰۲:۰۷:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

نوشته های زیبایی دارید
و یا بهتر بود که گویم که به مزاج من می خوانند

 
At دوشنبه آبان ۰۲, ۱۱:۰۳:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Blogger سالار said...

چه می شود اگر بیکران در دست های تو باشد؟

 

ارسال یک نظر

<< بازگشت