صفر تردید

...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز

سه‌شنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۴

نگاه



ديدن؛
از شكاف تنگ قفل در
وسعت جهان آن سوي ديوار را؛
چنين است
سهم نگاه من
از هيولائي شهر بزرگ.

یکشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۴

كودكي


جستن
ميان انبوه يادها؛
آنكه دردناك تر است ...
كاويدن جرز كهنه ديوارهاي گذشته
تكثير بي پايان خاطرات،
در دهليزهاي كشدار غشاء خاكستري
و لمس دردناك يادگارهاي تلخ
بر گونه هاي گر گرفته ي بي فراموشي
...
چنين گذشت همه كودكي
در پسكوچه هاي بن بست روياهاي بزرگ.

دوشنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۴

مه



بيرون؛
مهي رقيق
شهر افسرده را
ميهمان شده.
.
طراوتي كجاست؟
تا به جرعه اي شبنم
ميزباني اش كنم.