صفر تردید

...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز

شنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۴

شبانه

پرسه اي كوتاه است
شب
ميان هم همه ي روندگان.
جرعه اي ناگوار؛
از پس واپسين لقمه ي تلاش هاي بي انتها،
اندك زماني ذخيره ي نشخوار
ياد آور تلاش بي انجام و
آرزوهاي بي انتها.
لحظه اي كوتاه است
شب.
لحظه اي كوتاه...

سه‌شنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۴

ماه آفل

به من بگو چرا
هر روز كه مي گذرد
مرثيه ي اندوهبار ديگري آغاز مي شود
...به من بگو چرا
در هر خم كوچه هاي اين شهر
برق دشنه اي
بر پشت پهلواني ديگر
رقص هميشگي مرگ را
تكرار مي كند
.....به من بگو چرا
ديگر
هر شب
نگاه من
به ماه آفل
دلخوش نمي شود...

یکشنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۴

روزی كه ...


تو می دانی
فقط تو
كه امروز
روز ديگريست
برای من
...

یکشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۴

مرثيه



.......چه دير
شناختم اش
...

جمعه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۴

آسمان خدا



استوار
بر شانه های من
بایست.
چشم های تردیدی ام
از آن تو؛
این جا مختصات من است!
جغرافیای من
این بار
منظر آسمان خدایت باشد؛
افقی تنگ
در ارتفاع صفر
بر مدار صفر
...