صفر تردید

...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز

دوشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۴

كلاغ

.
و اول بار،
كلاغ بود
آموخت؛
فرزند آدم، ابوالبشر را
پنهان كند حقيقتي را
در دل اش
در نگاه اش.

یکشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۴

گذران

هر بامداد را؛
مي گذرانم،
با اميد لبخندي بر لبانت
و هر غروب بازگشت را
در غروب همه ي اميدهايم
و در بستر تنهائيم
نظاره مي كنم.

دوشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۴

خاطره

درخت كاج باران خورده
در كنج خلوت پارك،
و تو؛
كه مي خنديدي
و حرف مي زدي
مدام.

شنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۴

براي بارانه ها

"...روز كه بيايد ، شايد باران بند آمده باشد و آسمان بی آنكه به آن دست زده باشم ، نرم تر خواهد بود !
راستی ، آسمان نرم است يا سفت ؟
"
.

.
روز كه بيايد؛
شب سياه،
پتوي مخمل اش را
جمع خواهد كرد.
و آسمان؛
تمام پنبه هائي را،
كه زير آن پتو پنهان كرده است،
با جاروي باد
پخش خواهد كرد.
روز كه بيايد؛
نسيم صبح،
لمس پوست نمناك آسمان را
مطبوع تر مي كند.
روز كه بيايد؛
شتاب روزمره گي،
مجال لمس لطافت آسمان را
محدودتر مي كند.
.

یکشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۴

يراي من وتنهائي

...
در را كه ميبندم
هنوز باد دست از آوازش نكشيده است
و هيچ پرندهاي متوجّه غيبت من نيست.
...

در را كه مي بندم؛
كبوترهاي دلم
عشق بازي را
از سر مي گيرند.
در را كه مي بندم؛
همه ي تنهائي ام را،
پشت در،
جا مي گذارم
...

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۴

براي خزه

"شیر یا خط"
در اندکی از زمان
که رنگ ریخت
و از آفتاب تهی شد پنجره
و من
و فریب
رسوا شدیم .
کوچه ای که
به بن بست رسیده را
باز می گردم
تا ابتدای دوراهی
و شیر نه
خط نه
راه را برمی گزینم . "
" . . . "

و راه را برگزيديم؛
از پس باز گشت تقدير.
نه از آن رو كه برگزيديم به انتخاب،
ضرب هيچ سكه اي چنين تقرير نكرد؛
كه تقديرمان نوشت!
.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۴

براي آن خط سوم منم

...
آيا شاعران
از رحم رنج زاده مي شوند؟
و آيا شعر
دشنه اي كاري بر جان است؟
يا تنها منم
كه در چشمانم
تاريخ گريه را
خلاصه مي كنم؟


و خداوند؛
انسان را آفريد
و رنج را،
تا انسان
- اين اشرف مخلوقات -
هنر را بزايد،
با درد؛
و رنج فراوان ...