صفر تردید

...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز

سه‌شنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۴

سنگ


تو مي دانستي
سنگ هاي بزرگ
از دره هاي ميان كوه هاي محافظ شهرم
به سوي خانه هاي كاهگلي بي حفاظ
غريو كشان روانند.
تو مي دانستي
و هيچ نگفتي
چرا كه عشق مان را
در سكوت دائمي حنجره ات
و در فاصله ي نگاه هايمان
گم كرده اي.

تو مي دانستي
و سكوت تو
و خانه ها
و نگاه ها

دوشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۴

آتشفشان



خاكستري ضخيم
تمام شهرم را در بر گرفته
و آسمان آبيش اينك
غبار تيره ي آتشفشان پيشين را
ميزباني اجبار مي كند.
پرندگان نغمه خوان درختان شهرم
در آغوش خاكستر پوش آشيان اميدشان
جان باختند.

كوچ بزرگ
آغاز مي شود.

چهارشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۴

حريق

نازك شعله اي ولرم،
كه هرم نوازش گرش
چابكي انگشتان يخزده مان را
باز دهد.

اينك اما؛
تهاجم بي رحم حريقي مخوف
به لحظه اي
خانه ام را خاكستر مي كند.
...
و اين سرماي لعنتي ...

پنجشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۴

شعله

جرقه ای
شعله ای
مشعلی
آسمان را آتش چنگل ها پر کرده است.

رویای هر شبه ام
ترک های بیابان خشکی است
که از میان هر شکاف و روزن آن
هرم آتشی جانسوز بیرون می زند
و من
هنوز
سردم است.
...