راست مي گفتي؛ قلب من را توان اين همه نيست. ظرف تحمل محبت من به اندازه ي مشتي است كه ضرباهنگ نامنظم اش حصارهاي سينه ام را به درد آورده است، ... راهي نمانده در همين نزديكي اين آواز نيز خاموش خواهد شد
انتهای این راه گورستان ست بیش ازین جایی برای رفتن نیست...جايی برای رفتن نيست... جايی برای رفتن نيست ...جايی برای رفتن نيست..نيست..نيست...بن بست ...نقطه تمام.
5 نظر
دلنشين بود
دنشين
.
.
.
راست ميگفتي.. او که ميگفت دوستت دارم.. روزي براي هميشه مرا فراموش کرد
ظرف تحمل محبت همه ما به قدر یک مشت است ... و اما قلب تو... شاید آن ضرباهنگ نامنظم کسی را به انتظار نشسته در حصار سینه...
انتهای این راه گورستان ست بیش ازین جایی برای رفتن نیست...جايی برای رفتن نيست... جايی برای رفتن نيست ...جايی برای رفتن نيست..نيست..نيست...بن بست ...نقطه تمام.
خیلی به دلم نشست...از دل نوشتی و لاجرم بر دل می نشینه...شاد باشی و مانا
ارسال یک نظر
<< بازگشت