صفر تردید

...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز

دوشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۴

غروب خونين


مرا ببخش
كه اينچنين مبهوت
به مغرب خونين دير پا
خيره مانده ام.
شهر من اينك
سوگواري بزرگ را
از پس اين غروب اندوه
در تدارك است
و هيچ كس را
به ايستادن تبر دژخيم زمانه
تواني نيست ...

نگاه مردمان اين شهر
ديريست
غروب را نمي پايد

3 نظر

At دوشنبه تیر ۲۷, ۰۱:۳۷:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

مرا ببخش اگر اين چنين تنهايي جاده اي زندگي را طي مي کنم..

 
At سه‌شنبه تیر ۲۸, ۰۱:۲۵:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Blogger سالار said...

سلام... این دومین باره که سر میزنم به شما. به راهنمایی آسمان خدا. کارتو دوست دارم. سر بزن به منم خوب!0

 
At جمعه مرداد ۰۷, ۱۲:۵۵:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

غروب را نميابد نگاه غبار اندود مردماان اين شهر!

 

ارسال یک نظر

<< بازگشت