صفر تردید

...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز

شنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۴

غروب


نگاهم
شرمگين غروبيست
كه در خون خود
هر لحظه فرو تر مي رود.
...
خورشيد را
به انتظار
تا چند خواهيم نشست
تا دوباره
از مشرق سر بركشد؟

5 نظر

At یکشنبه مرداد ۰۹, ۰۷:۴۹:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

امیدوارم زودتر از زندان آزاد بشن و حال و روز بهتری پیدا کنن

 
At یکشنبه مرداد ۰۹, ۰۳:۳۰:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

مگر از نگاه مردماني كه غروب را نمي پايند نسروده بودي؟!
نگاهت شرمگين نباشد شاعر قرن 20 امي من
با شعر مي توان گاهي حماسه اي سرود
آسماني باشي

 
At یکشنبه مرداد ۰۹, ۰۳:۳۳:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

و اما گنجي!
چه بگويم كه نه تنها به حد كافي اطلاع ندارم و
نه به حد كافي با راهش موافق
...
اميدوارم به هدفش برسد!
بدان اگر بگذارند!

 
At سه‌شنبه مرداد ۱۱, ۰۹:۰۹:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

be omid azadie harankas ke be nahagh dar band ast

 
At دوشنبه شهریور ۰۷, ۰۹:۳۳:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

Cheraa dige neminevisi?!! :(
be neveshtehaat aadat kardam, kojaaie pas?!!

 

ارسال یک نظر

<< بازگشت