صفر تردید

...از همان ابتدا همه چیز با شک به وجود آمد، همه چیز

شنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۴

نوستالژي

آرايشگاه مردانه
با آن در و پنجره ي چوبي
هنوز در خاطرم مي چرخد.
و قناري هاي آرايشگاه را
كه چهچهه شان به آسمان مي رسيد
آنگاه كه
ساعت بزرگ شماطه دار كهنه ي ديواري
راس هر ساعت
ياد آور قرارشان مي شد
پيرمرد آرايشگر
اگر
هر روز
با لذتي عميق
كوكش مي كرد
...

افسوس كه ديريست
ساعت شماطه دار كهنه
كوك نمي شود،
و چهچهه ي قناري ها ...
و در و پنجره ي چوبي ...
و ارايشگاه مردانه ...
و
خاطرات من
...

سه‌شنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۴

تو نيستي

تو نيستي
كه ببيني
درختان سبز شهرمان
طراوت رنگ هايشان را
به هجوم نارنجي پائيز
واداده اند
...

چهارشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۴

شبانه


براي امشب هم
معجزه اي تدارك نديده است،
آسمان بي انتها.
ابرهاي كوچك و آرام
خواب كوهستان را
نمي آشوبند؛
پاورچين
خانه را ترك مي كنند
و با ستارگان
وداع مي گويند.
جنجال صبح آينده
در روياي هيچ خواب آلوده اي
نقش كابوس نبسته است.

دوشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۴

شبانه



هزار واژه ي روشن
از انبان بي انتهاي دلم
به درياي باژگونه ي شب
مي ريزم.
آسمان امشب
ستاره باران است.

شنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۴

شبانه


شب،
خيمه ي سياهش را
ديريست بر نچيده
خميازه هاي بي پايان درختان،
لرزه هاي خفيف چادر شب،
يكدستي شب سياه را
نمي آشوبد.
شب؛
شب دراز
اينك،
نويد آغاز مي دهد.